جدول جو
جدول جو

معنی جابه جا شدن - جستجوی لغت در جدول جو

جابه جا شدن
((بِ شُ دَ))
نقل مکان کردن، از محل خود خارج شدن استخوان
تصویری از جابه جا شدن
تصویر جابه جا شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جا به جا شدن
تصویر جا به جا شدن
از جایی به جای دیگر رفتن، از جا در رفتن، از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل، از بند در رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جابه جا کردن
تصویر جابه جا کردن
((بِ کَ دَ))
نقل، انتقال، مرتب کردن، منظم کردن، پنهان کردن، ذخیره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جابه جا کردن
تصویر جابه جا کردن
Shuffle, Shunt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جابه جاشده
تصویر جابه جاشده
چیزی که از جا دررفته، چیزی یا کسی که از جای خود تکان خورده
فرهنگ فارسی عمید